منتظرت بودم

  • ۲۱:۴۳


مادری آمده بود و طوری ناله می‌زد که تا به حال در عمر ۴۶ ساله‌ام ندیده بودم؛ دخترش می‌گفت «مادرم از ۲۵ سال گذشته که فرزندش #مفقود شده، حالش همین طور است»؛ ناگهان رفت داخل اتاق، مقابل ۳ شهید ایستاد؛ به بچه‌ها گفتم «با ایشان کاری نداشته باشید» تا رفتم دوربین بیاورم؛ این مادر، یکی از شهدا را بغل کرد و دوید سمت #مسجد؛ به بچه‌ها گفتم «بگذارید ببرد».
هنوز ما اطلاع دقیقی از هویت ۳ شهید نداشتیم؛ برای شهید #نماز خواند و شروع کرد با او به صحبت کردن؛ دلتنگی‌های ۲۵ ساله‌اش را به او گفت؛ از تنهایی‌های خودش؛ از اینکه پدرش فوت کرده؛ خواهر و برادرانش ازدواج کرده اند و از اینکه چه سختی‌هایی که نکشیدند و اینکه که شما را به ما می‌خواستند، بفروشند به یک میلیون و دو میلیون تومان. می‌آمدند به ما می‌گفتند ماشین می‌خواهید، خانه می‌خواهید یا زمین.
این مادر بعد از ۶ ساعت شهیدش را آورد و گفت این مال شما… به او گفتم «مادر چطوری فهمیدید، این بچه شماست؟»
او گفت «همان موقعی که رفتم و در را باز کردم، دیدم پسرم در مقابلم با همان چهره ۲۵ سال پیش که به منطقه فرستادمش، با همان تیپ، با همان وضعیت بلند شد و به من سلام کرد و گفت مادر منتظرت بودم».
صبح روز بعد، وقت نماز #مادر به رحمت خدا رفت؛ زمانی که ما بعد از #فوت مادرش رفتیم کار شناسایی را انجام دادیم. پلاکش را در قفسه سینه‌اش پیدا کردیم و تا اطلاعات را وارد رایانه کردیم دیدیم مادر درست گفته بود و هر چند 25 سال از شهادتش گذشته بود اما دوباره در آغوش مادرش یا به عبارتی،  خانه مادری اش، جای کرد. 

به نقل از: موسوی

ام شهرآشوب
خیلی زیبا بود

واقعا منو متاثر کرد
خدا رحمت کنه همه ی شهدا و همه ی مادران صبور شهدا رو
ممنون
زندگی مادران شهدا سرشار از شگفتیه
ستاره جان
پوفففففف سوختم :(
به نقل از!؟ بابا اسم خودشونو بذارید راحت میتونن برگردن بگن دروغه و داستانه هاااا :/
موارد این شکلی خیلی هست نمونه اش شهیدی که سه سال توی سوریه مفقود بود و برادرش 35 سال در جبهه های جنوب
پدر و مادرش منتظر دومی بودن و اولی برگشت!
دلنوشته های یک اردیبهشتی
دنبال شدید ما را هم دنبال کنید...
سلام
رضوی ..
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا...


حتما همین طوره
برف دونه
:(
...
لوسی می
از این نمونه ها زیاد هست. من یکی از مداحان مشهور و بزرگوار رو میشناسم که هر سال میرن برای روضه خوندن خونه ی یک مادر شهید. و میگفتن که چیزی که باعث شده من بیام اینجا اینه که یه بار شهید اومدن به خوابم گفتن برو فلان جا روضه بخون. وقتی اومدم دیدم که خود شهید دم در واستاده مهمونها رو هدایت میکنه به داخل.
خدا اجرشون بده ما رو هم مثل اونها با معرفت کنه ان شالله.
معرفی شون نمی کنید؟
لوسی می
مداح جناب ملائکه، برای روضه های منزل مادر شهدای اعتمادی. تو مشهد البته.
ممنون از معرفی 
ایشون رو میگید دیگه؟
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
کو یک نفر که یاد دل خستگان کند؟
یا لااقل حکــایت مــا را بیــان کنــد
دنبال کنندگان 300+ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan