- دوشنبه ۱۰ تیر ۹۸
- ۰۰:۱۸
ما داغدار بوسه وصلیم...
گر عقل پشت حرف دل، اما نمیگذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
میشد گذشت... وسوسه اما نمیگذاشت
این قدر اگر معطل پرسش نمیشدم
شاید قطار عشق مرا جا نمیگذاشت
دنیا مرا فروخت ولی کاش دستکم
چون بردگان مرا به تماشا نمیگذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمیزدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمیگذاشت
گر عقل در جدال جنون، مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمیگذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمیگذاشت
ما داغدار بوسهی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمیگذاشت
پن:
حاج علی خوش لفظ حدود هشتصد نفر از رفقاش در جنگ شهید شدند که با ۹۵ نفر اونها عقد اخوت بسته بود
حاج علی چطور قلبش متلاشی نمیشه وقتی اقدام به بیان یا نوشتن خاطراتش میکنه
در حالی که بعضیا به خاطر رفاقت دورادور با شهید اگه بخوان ۵ صفحه از یه شهید بنویسن گریه های تا صبح و بی خواب های مدام دست از سرشون بر نمی داره و به مرز جنون می رسن
شاید خدا ظرفیت اونها رو دید و به عنوان بقیت الشهدا انتخابشون کرد
بازماندگان شهدا گاهی افسوس از نرفتنشون می خورن اما همیطوری که هستن در نگاه من سرشار از عظمت هستند
با تموم خل بازی ها و دیوونه بازیاشون حتی :)