محمد، جاودانی شد

  • ۲۳:۵۸

خیلی آرووم صورتش رو نوازش می کرد و اون رو توی بغل خودش نگه داشته بود، هر چند که تنها یک قاب عکس بود اما برای او هنوز فرزندش بود

همسرش هم آمده بود توی حیاط و خوش آمد می گفت به کسانی که برای دلداری او آمده بودند!

آنجا خونه مادری محمد بود

محمدی که ذکر این روزهایش ابد والله یا زهرا ما ننسی حسینا بود

یک بار به او گفتم محمد درستش اینه «ابد والله ما ننسی حسینا» گفت نه من با حضرت زهرا کار دارم، می خوام بدونه که من هیچ وقت حسینش رو فراموش نمی کنم

و حضرت زهرا هم جواب او را داد و شب عاشورا محمد رو به دیدار حسینش فراخوند

کو یک نفر که یاد دل خستگان کند؟
یا لااقل حکــایت مــا را بیــان کنــد
دنبال کنندگان 300+ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan