خونه مادری

گفت باید بنویسی

گفتم نه قلمش را دارم نه علاقه‌اش را

ندایی درونم گفت «و نه جوابی برای خدا»

و راهم به خونه مادری باز شد

خونه مادری یعنی؛

چادر
دو تیکه آجر!
کمی خورد و خوراک و خرما و گلابدان و عکس شهیدش . . . ،

+بیشتر

کو یک نفر که یاد دل خستگان کند؟
یا لااقل حکــایت مــا را بیــان کنــد
دنبال کنندگان 300+ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan