- يكشنبه ۳ شهریور ۹۸
- ۰۱:۳۸
بارها شده بود که رفقا بهم میگفتن پسر تو خیلی دیوونهای اما موضوعی که دربارهاش حرف میزدیم برای من حساسیتی نداشت اما جدیداً داره اتفاقاتی می افته که خودم هم توی آینه به شخص روبرو میگم
پسر تو خیلی دیوونهای
نمونهاش هم تیتر بالا وسط غرق شدن زمانی که نفس هم تمام شده بود و فقط یه صفحه روشن که آن هم به سمت تاریکی میرفت، یه لحظه با خودم گفتم چه حس قشنگی وبه جای گرفتن دست نجات غریق مبهوت اون حس شدم. خیلی لذت بخش بود
یا همین دیروز وقتی کنار دیگ کله پا شدم و قابلمه چپ شد به جای اینکه خودم رو از گاز دور کنم دست بردم قابلمه رو بگیرم غذای ۴۰ تا یتیم آل محمد(ص) نزیره گرسنه بمونن
دستم نرسید اما خدا قابلمه رو نگه داشت
بعد از کشیدن یه نفس راحت خطاب با صاحب درد در کمر و دست و بال! گفتم پسر تو خیلی دیوونهای
این اتفاق زمانی هم که با موتور توی اتوبان غلت میزدم اما نگذاشتم نون شام همون ایتام سابق به زمین بخوره هم اتفاق افتاد.
مدتیه میخوام دیوونه نباشم اما یکی درون خودم در اوج حوادث کار خودشو میکنه
دعا کنید آدم بشه