- سه شنبه ۲ آبان ۹۶
- ۱۴:۴۶
محمد رضا 11 سال بیشتر سن نداشت
توی خونه نشسته بود و داشت مشق می نوشت
بلند شدم رفتم نونوایی و دو تا بربری داغ و برشته گرفتم و برگشتم خونه، بوی نون تازه تو خونه پیچید
محمدرضا از روی کتاب و دفتر پرید و اومد سمت من، هنوز دستش به نون نرسیده بود که مکثی کرد و گفت: بابا... مگه نونوایی خلوت بود؟
گفتم نه ! اتفاقا شلوغ هم بود. چطور مگه
گفت: آخه خیلی زود برگشتید
بادی به غبغب انداختم و گفتم: شاطر من رو میشناخت و بدون نوبت دو تا نون داد و زود رسیدم خونه
اخم های محمد رضا کوچولو توی هم رفت و گفت: بابا شما حق مردم رو رعایت نکردید! خوردن این نون حرومه!
شما باید تو صف می ایستادید و مثل بقیه مردم نون می گرفتید
اصلا به اون نون دست نزد، رفت و نشست سر درس و مشقش
سال 1364 محمدرضا تعقلی 16 ساله شد
27 اسفند همون سال در عملیات والفجر8 به شهادت رسید
پی نوشت:
توی خونه مادریه که مسیر معراج هموار میشه
- خونه مادری
- ۶۸۱