- پنجشنبه ۷ دی ۹۶
- ۰۲:۴۲
... گفت: «چند شب پیش خواب دیدم از دستت داره نوری بلند میشه. یقین دارم دستت مجروح شدی.». بعد تو بغض کردی و گفتی:«مجروح نشدم، چند روزی هست که انگشتر هدیه آقا دستم کردم.» و بچه ها بغض کردن و بعضی گریه کردن و هیچ دوربینی نبود اون لحظه رو فیلم بگیره... (متن کامل)
اسم زینبیون رو شنیده بودم و از مظلومیتشون می دونستم اما خب شهادت ده یازده نفر از اونها توی اربعین حسینی ذهنم رو بیشتر به سمت اونها پرواز داد
مدتی قبل تصاویر برخی از شهدا بدون ذکر نام منتشر شده بود اما اینبار قضیه فرق می کرد
بخشی از اسم همه این شهدا حسین بود
خاطره انگشتر که توی وبلاگ مهدی یاوران منتشر شده درباره ذوالفقار یا همون علیرضا جیلانه که وقتی برخی از رفقاش توی کرمانشاه مشغول امداد رسانی به زلزله زده ها بودند خبر شهید شدنش دلشون رو لرزوند
یادمه یکی از رفقاش می گفت اینجا مشکلات زیاد اما دل ما مثل کوه های بازی دراز محکمه و تا می تونیم خدمت می کنیم
اما بعد از خبر شهادتش انگار دلی نبود که استوار بودنش رو انتظار بکشیم...