در میان گلوله و ترکش، در زمانی که مطمئنی مسیر دویست متری را وجب به وجب پنج شش تک تیرانداز زوم کرده اند تا هر جنبنده ای را آب کش کنند و یقین داری زنده به انتهای این مسیر نمی رسی، بلند می شوی و شروع می کنی به دویدن. گوشی موبایل ات را طبق عادت همیشگی روی ضبط گذاشته ای. صدای نفس نفس زدن ات می آید و هر لحظه منتظرم که ساکت شوی و بیفتی.(ببینید)
از پشت بیسیم صدایت می کنند. یکی داد می زند:
ابوعلی
درست در زمانی که از همه چیز دل کنده ای و آماده پریدنی پرتت می کنند در بغل تمام زندگی ات، علی.
یادت می آوردند که تو بابای علی هستی و حتی بابای نفیسه !
این چه رسمی است که مدافعین و مجاهدین را به اسم عزیزترین شان صدا بزنند، ابوعلی؟
شاید قصد داری برای ما شیشکی بکشی و نشان مان بدهی که من ِ پدر ِ علی، با داشتن علی و با آگاهی به داشتن علی، دل کندم و رفتم. من نه جوزده که کاملا آگاهانه علی را گذاشتم تا بی "ابو" شود و علی از دل من در بیاید و بزرگ شود.
اصلا انگار ابوعلی اسم "یک" سرباز و مجاهد نیست. انگار با خودش اسم سرباز بعدی را هم دارد. منم ابوعلی ... پدر ِ علی .... و اما علی .... بعد از من علی .... و تو چه می دانی علی .....
ابوعلی نام "دو" مجاهد است. یکی در میانه ی رزم و دیگری شاید در گهواره
بخشی از نوشته حامد بامروتنژاد