- دوشنبه ۱ آبان ۹۶
- ۱۳:۵۳
قرار شد نیروهاى عملکننده، از سه محور حرکت کنند. یک محور از عملیات به عهده نیروهاى فاطمیون گذاشته شد. یک محور هم نیروهاى سورى بودند که فرماندهشان ابوسجاد بود. فرمانده محور ما هم حاج حسین بادپا بود که با گردان عمار جلو آمده بود.
🔸موقع حرکت، سیدابراهیم طبق معمول سرستون و جلودار بود و از من هم خواست انتهای ستون حرکت کنم. آن شب مصادف با میلاد امام باقر [علیه السلام] بود. آسمان تاریک بود و ظلمات همهجا را فراگرفته بود. تنها نورى که وجود داشت، نور مردان خدا بود. حتى یک متر جلوتر هم به سختى دیده مىشد. کسانى که توان کمترى داشتند، عقب مىماندند. عوارض زمین و همچنین تجهیزات سنگینى مثل شش قبضه موشک کنکورس که گروه موشکى به همراه داشت، کار را دشوارتر مىکرد و مجبور بودیم آنها را بین بچهها بچرخانیم.
🔺حدود نیمى از مسیر را رفته بودیم و سختى کار کمکم داشت خودش را نشان مىداد. قبل از این پیشبینى مىشد که سختى فعالیت در این محور زیاد باشد، براى همین سیدابراهیم به حاج حسین بادپا گفته بود: "حاجى، محور ما یک مقدار سختىاش زیاد است. شما با یکى دیگر از گردانها که کارشان راحتتر است بیا"؛ اما حاجى گفت: "یکى از نشانههاى مؤمن این است که هر کارى را که سختتر باشد، قبول مىکند" و در کنار سیدابراهیم ماند.
✍️ برگرفته از کتاب:
"#ابوعلى_کجاست؟"؛ زندگی نامه خودگفته شهید مرتضى عطایى
صفحه ٥٣
سلام علیکم دعوتتون میکنم به چالش سفر در زمان منتظر سفرنامتون هستم!