- يكشنبه ۲۳ مهر ۹۶
- ۰۹:۴۵
...با دیدن فرار دشمن، بچهها خیلى روحیه پیدا کردند. بعد از آن سیدابراهیم به من امیدوار شد و هر جا صحبت مىشد مىگفت: "من در تل قرین جنگیدن ابوعلى را دیدم."
🔸در تل قرین آن لحظهاى که درگیرى سینه به سینه بود، یک لحظه دور و برمان را نگاه کردیم. چند تا از ارتشىهاى سورى، تیربار و آر پى جى در دستشان بود، اما دست و پایشان مىلرزید. در یک سوراخى لاى سنگها چپیده بودند. فقط اطراف را نگاه مىکردند و منتظر بودند که یا اسیر شوند یا دشمن بیاید بالاى سرشان و آنها را بکُشد. در چنین وضعیتى بود که سیدابراهیم مىگفت: "باید حرکتى بزنید که ابتکار عمل را از دشمن بگیرید. چاره دیگرى نداریم." آنجا بود که باید تصمیم نهایى را مىگرفتیم و اگر شُل عمل مىکردیم، کَلکِمان کنده بود. در عملیات تل قرین، ابوحامد و فاتح و مهدى صابرى شهید شدند؛ براى همین سیدابراهیم حال روحى مساعدى نداشت. به او گفتم به عقب برود. خودم دو روز دیگر آنجا ماندم تا منطقه را به نیروهاى جدید تحویل بدهیم و بعد از آن برگشتم.
🔺آن عملیات، حیثیتى بود. دشمن نهایت توانش را گذاشته بود. ما در پانزده کیلومترىِ مرز فلسطین اشغالى بودیم و واقعاً براى اسرائیلىها اُفت کلاس داشت که ما به بیخ گوششان برسیم؛ براى همین پیروزى ما در تل قرین مثل توپ در رسانهها صدا کرد و شجاعت بچههاى فاطمیون زبانزد شد