- پنجشنبه ۲۰ مهر ۹۶
- ۱۰:۴۷
🔻ابتکار عمل داشت به دست دشمن مىافتاد و کمکم ما را دور مىزدند. در معرکهاى سخت و مشکل گیر کرده بودیم. یعنى حتى فکر نمىکردم که زنده برگردم. ضبط صوت گوشى من همیشه در خط روشن بود. در عملیات تل قرین هم گوشى در جیب پیراهنم بود و ضبط آن روشن بود. دیگر گوشى من باترى نداشت و نمىشد فیلمبردارى کرد. گذاشتم روى ضبط صوت تا حداقل مقدارى صحبت کنم و براى خانوادهام ثبت شود.
🔸گفتم: "روبروى ما تکفیرىهاى لعنتى هستند. یک نفر الان ترکش خمپاره خورد و پایش قطع شد." آنجا دیگر فکر نمىکردم زنده برگردم. گریهام گرفت. با همان حالت بغض ادامه دادم و گفتم: "گریه من نه از سر ترس، بلکه از این است که بنده خوبى براى خدا نبودم." مسلحین هم داشتند از سر تل بالا مىآمدند. درگیرى خیلى شدید بود. محاصره شده بودیم. من ١٠٠ درصد یقین داشتم که دیگر از آنجا زنده برنمىگردم. یکى از بچهها پرسید: "عقبنشینى کنیم؟" گفتم: "نه! نه! عقبنشینى در کار نیست. سنگر را حفظ کنید."
🔺آخرِ صوت، من از غلامحسین طلب آب کردم و گفتم: "غلامحسین جان، آن پایین آب دارید؟" او که پایین تل بود، گفت: "نه والله. اینجا آب نداریم." من هم به او گفتم: "یا حسین، کربلا."
صفحه ٤١
برگرفته از کتاب «ابوعلی کجاست»
زندگینامه خود گفته شهید مرتضی عطایی